اتحادیه خانواده فعالین دربند کورد

اعدام ها را متوقف کنید!

اتحادیه خانواده فعالین دربند کورد

اعدام ها را متوقف کنید!

نامه ای به فرزاد کمانگر

 آتش درونم چنان شعله ور است که

سوز سرمای زمستان از من گریزان است

هرزه ها بر سر راهم می خشکد و

من همچنان در خودم آدم های به ظاهر انسان و

علف های هرز را می سوزانم

خاکسترش را

سنگفرشی برای فرداها می کنم

با قلمم در افکار فردا ها سیر می کنم

تا اهریمنان بدانند

داغ بی آب ماندن یک باغچه گل را

 

 

سلام آموزگارم

منم یکی از شاگردان مکتبت،درست است که هرگز چهره مهربانت را ندیدم،یا صدای گرمت را نشنیدم ولی تو به من و همه شاگردان مکتبت درس عشق و ایثار یاد دادی،یادمان دادی که در راه ایده و مراممان استوار باشیم در این مسیر پیش قدم شدی و قدم در راهی گذاشتی که کفتار ها و لاشخور ها در چهار سوی آن کمر همت به کشتن انسانیت بسته اند ولی تو با همه رودر  موانع و مشکلات ایستادی و راه را به شاگردانت نشان دادی  نشان به آن نشان که با شاگردانت به دور از چشم ناظم اخمو مدرسه  الفبای زبان مادری و شعر های کردی زمزمه می کردید.

تو آیین آزادی را یادمان می دادی ولی تو را به جرم محاربه اسیر نمودند چون راه رهای افکارمان را از دست  شیطان و افکار شیطانیان هموار نمودی،در زیر سخت ترین شکنجه های جسمی پای احساسات و عزیزانت را وسط کشیدند (خوب میدانم که ایام سختی بر تو گذشت گواه دل ریش ریشت ماه بود) ولی تو نیز همچو مردان سرزمین درخت بلوط مردان ایستادی و حتی یک دم به راهی که رفتی شک نکردی

انواع شکنجه های غیر انسانی را متحمل شدی تا ثابت کنی که به تعهد و سوگندی که در راه  شغل مقدست یاد کرده ای پایبند هستی.  آموزگار عزیزم خوب میدانم دلت چقدر هوای مادر مهربانت، خاک و بوم دوران کودکی وشاگردانت را کرده  است .مادری که با افتخار برای مادر سایر همرزمانت نامه می نویسد و اعلام میکند که همه پشت و پناهتیم. خاک و بومی که مهد مردان بزرگ است .شاگردانی که حالا هر یک برای خود فرزادی شدن که الفبای آزادی را در کوچه پس کوچه های شهرمان همزمان زمزمه میکنند ودل هر ظالمی را به لرزه می اندازند

فرزاد جان بدان که الان تو دیگر تنها نیستی

آموزگارم هر روز نه تنها در چهار گوشه خاکت بلکه در سراسر کره خاکی فرزاد ها متولد می شوند تا عالمی را از خواب غفلت بیدار کنند و بگویند فرزاد ما تنها نیست مطمئن باش که همه شاگردانت ادامه دهنده ی راهت هستند تو در رگ و خون ما ریشه دواندی. پس صبور باش و به آینده امیدوار، پایان شب سیاه را به  انتظار می نشینیم که طلوع آفتاب را باهم نظاره کنیم

به امید دیدار

                                                               از طرف شاگردان مکتبت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد